فنون کمین و شکار کردن در سلوکِ کاستاندا
هنر کمین و شکار کردن، هنر ارتباط سالکانه با مردمی است که سالک باید عمری را در میان آنان بگذراند. این روش به سالک کمک میکند راهی را که انتخاب کرده، بدون کمک دیگران طی کند و در طول زندگیاش با انجام اعمال سالکانه،
نویسنده: محمد تقی فعّالی
هنر کمین و شکار کردن، هنر ارتباط سالکانه با مردمی است که سالک باید عمری را در میان آنان بگذراند. این روش به سالک کمک میکند راهی را که انتخاب کرده، بدون کمک دیگران طی کند و در طول زندگیاش با انجام اعمال سالکانه، یعنی بیعیب و نقص عمل کردن، «شکل انسانی» خود را از دست بدهد و به «تمامیت خویش» دست یابد.
کاستاندا «هنر کمین و شکار کردن» را مجموعهای از روشها و رفتارها میشمارد که شخص را قادر میسازد از هر موقعیت امکانپذیری نهایت استفاده را ببرد. او تعالیم اصلی این فن را از «دونیا فلوریندا» که یکی از زنان با تجربهی گروه دونخوان است، میآموزد؛ همو که کاستاندا پس از رفتن دونخوان و خنارو و دیگر سالکان گروهشان، سلوکش را نزد او ادامه میدهد و نقش مهمی در انسجام بخشیدن به تجربههای سیزده سالهی کارآموزیاش نزد دونخوان داشته است.
فلوریندا هفت اصل «کمین و شکار کردن»، سه اصل اول قانون «کمینکنندگان و شکارچیان» و سه تدبیر اول «کمین و شکار کردن» را به او میآموزد که در کتاب هدیهی عقاب آمده است.
سالک برای پیشرفت در این هنر باید در 3 فن متبحر باشد: مرور کامل، حماقت ساختگی و مواجهه با خردهی ستمگر.
الف) سه فرمان قانون
1. آنچه ما را احاطه کرده، اسراری بیکران است.2. سالکی که از بیکرانی اسرار پیرامون خود آگاهی دارد و کشف این اسرار را وظیفهی خود میداند، باید جای مناسب خویش را در آن میان برگزیند و به خویشتن نیز چون یکی از آنها بنگرد. در نتیجه اسرار هستی برای سالک، پایانی ندارد؛ خواه این هستی به معنای هستی سنگریزهای باشد، یا مورچهای و یا فردی. این فروتنی سالک است و انسان با هر چیزی یکسان میباشد. (1)
ب) هفت اصل کمین و شکار کردن
فلوریندا با توصیف داستان زندگی خودش برای کارلوس، این هفت اصل را برشمرد: (2)1. سالک خودش میدان مبارزه را انتخاب کند و هرگز پیش از آنکه میدان رزم را بشناسد، پای به آن نمیگذارد.
2. کنار گذاشتن چیزهای غیرضروری؛
3. پیچیده نکردن و ساده گرفتن امور و به کار بستن تمام تمرکز برای تصمیم گرفتن در خصوص وارد شدن به میدان مبارزه و یا نشدن، زیرا هر مبارزهای برای حیات است.
4. رها کردن و شل نمودن خویش و از هیچ چیز نترسیدن، فقط در آن صورت، اقتداری که ما را رهبری میکند، راه را برایمان باز و به ما کمک میکند.
5. وقتی سالک با چیزهای عجیب و غریب روبهرو میشود که نمیداند با آنها چه کند، لحظهای عقبنشینی میکند و فکرش را به سویی دیگر میبرد و وقتش را صرف هر کار دیگری میکند.
6. سالک مبارز وقت را فشرده میکند؛ چرا که یک لحظه هم اهمیت دارد. در مبارزه برای حیات، یک ثانیه ابدیت است؛ ابدیتی که میتواند در مورد سرانجام کار تصمیم بگیرد. مراد سالک، پیروز شدن است و به همین علت او وقت را فشرده میکند. سالک مبارز یک لحظه را نیز هدر نمیدهد.
7. برای به کار بردن اصل هفتم، شخص باید شش اصل دیگر را به کار برد. بنابراین او از پس پرده مراقب صحنه است و وقتی نزاعی اتفاق افتاد، هرگز مستقیماً پای او به میان کشیده نمیشود.
ج) سه نتیجهی حاصل از اصول هفتگانه
1. «کمین کننده و شکارچی» یاد میگیرد هرگز خود را جدی نگیرد و میآموزد که به خودش هم بخندد. اگر او از اغفال شدن ترسی نداشته باشد، میتواند هر کس را اغفال کند.2. او میآموزد که صبر بیحد و حصری داشته باشد. وی هرگز عجلهای ندارد و هیچگاه بیحوصله نیست.
3. «کمین کننده و شکارچی» میآموزد تا توانایی نامحدودی در بالبداههی ساختن چیزها داشته باشد. (3)
د) مرور کامل
یکی از مهمترین فنون مهارت در هنر کمین و شکار، مرور کامل است. این کار عبارت است از به یاد آوردن زندگی گذشته با تمام جزئیات آن. سالک باید در تنهایی و با تمرکز، تمام وقایع زندگیاش را از مقابل چشمانش بگذراند. با این کار نه تنها هر لحظهی زندگی خود را به یاد میآورد، بلکه در واقع دوباره آن را تجربه میکند.این که چرا باید «کمینکننده و شکارچی» زندگیاش را به طور کامل مرور کند، در هدیهی عقاب به انسان نهفته است. عقاب آماده است تا در عوض آگاهی واقعی، جانشینی بپذیرد، به شرطی که این جانشین المثنای کامل آگاهی باشد. از آنجا که آگاهی غذای عقاب است، عقاب میتواند مرور کامل زندگی را در عوض آگاهی بپذیرد.
فلوریندا اصول اساسی «مرور کامل» را برای کاستاندا در دو مرحله بر میشمرد:
مرحلهی اول: یادآوری مختصر تمام وقایع زندگی ماست که به آشکارا میتوان بررسی کرد.
مرحلهی دوم: یادآوری مفصلتر است که شروع آن روش منظمی دارد و میتواند لحظهای پیش از نشستن «کمینکننده و شکارچی» در جعبه باشد. از جنبهی نظری، آغاز آن نیز میتواند از بدو تولد صورت گیرد. (4)
او میگفت مرور کامل میتواند به اندازهی تسلط کامل بر «جسم رؤیا» و یا حتی بیش از آن، سالک مبارز را دگرگون کند. از این لحاظ «رؤیابین» و «کمینکننده و شکارچی» هر دو یک هدف دارند: ورود به دقت سوم.
به نظر تولتکها، تجدید عمیق خاطرات، مناسبترین شیوهی از دست دادن شکل انسانی است. برای انجام صحیح و مرور کامل، شخص باید از سه وسیله استفاده کند: صندوق تاریک، تنفس و فهرست تجدید خاطره وقایع.
ه) حماقت ساختگی یا جنون اختیاری
کاستاندا برای اولین بار در کتاب دومش حقیقتی دیگر، ما را با این واژه آشنا میکند. او از زبان دونخوان مینویسد:میتوان ثابت قدم بود و سخت ثابت قدم بود؛ حتی با علم به اینکه آنچه میکنیم، بیهوده است، اما نخست باید بدانیم که کارمان بیهوده است و در همان حال چنان به دنبالش باشیم که گویی نمیدانستیم و این جنون اختیاری جادوگر است. (5)
در واقع اعمال سالک در این قالب به نوعی بازی یک بازیگر است. برای او هیچ چیز در زندگی اهمیت ندارد:
برای من دیگر هیچ چیز مهم نیست؛ نه اعمال خودم و نه اعمال هیچ یک از مردم دوروبرم. با این حال به زندگی ادامه میدهم؛ چرا که از خود اراده دارم: چرا که در سراسر عمر ارادهام را جلا دادهام، تا آنجا که اکنون ناب و سالم است و دیگر پروای این ندارم که هیچ چیز مهم نیست. ارادهی من جنون زندگیام را جبران میکند. (6)
زندگی اهل معرفت به گونهای است که چون میبیند، میداند که هیچ چیز مهمتر از هیچ چیز دیگر نیست. به بیان دیگر، اهل معرفت فخر، مقام، خانواده، نام و وطن ندارد و آنچه دارد، تنها زندگی است که باید آن را بگذارند و تحت این شرایط علقه او با اطرافیانش همان جنون اختیاری است.
بدین ترتیب او نیز تلاش میکند، عرق میریزد، نفسنفس میزند و اگر کسی به او نگاه کند، درست مانند مردم عادی است، جز آنکه جنون، زندگیاش را فرا گرفته است. او به هر کاری تن میدهد و آن را چنان انجام میدهد که گویی برایش مهم است. جنون اختیاری او وادارش میسازد که اینگونه عمل کند. (7)
بعدها در کتاب هدیهی عقاب در مییابیم که فقط استاد «کمین و شکار کردن» میتواند در حماقت ساختگی نیز استاد باشد. حماقت ساختگی، اغفال دیگران نیست، بلکه بدین معناست که سالک هفت اصل اساسی هنر «کمین و شکار کردن» را باید در تمام کارهایش از مبتذلترین اعمال تا مسئلهی مرگ و زندگی به کار برد. (8)
بنابراین اگر سالک با مرور کامل و تمرین تنفس، الیافهای بر جای مانده از دیگران را از خود نراند، هیچگونه امکان برای استفاده از «حماقت ساختگی» نخواهد داشت؛ زیرا این الیاف بیگانه در واقع پایههای قدرت بیحد و حصر خودبینی ماست. از آنجا که حماقت ساختگی وسیلهی تحمیق یا تنبیه مردم و یا احساس برتری بر دیگران نیست، برای تمرین آن شخص باید بتواند به خودش بخندد. (9)
و) مواجهه با خرده ستمگر
کاستاندا در کتاب هفتمش آتش درون، ما را با این مفهوم آشنا میسازد:خرده ستمگر کسی است که در به سلطه کشیدن، آزار دادن و محدود کردن ظاهری سالک امکانات بسیار دارد و از این قدرت و سلطه نهایت استفاده را میبرد. کسی که قدرت مرگ با زندگی سالک را در دست دارد و یا میتواند او را تا مرحلهی جنون آزار دهد، او شکنجهگر روحی و جسمی سالک است. (10)
به نظر دونخوان، خرده ستمگران بهترین وسیله برای شکستن غرور و خودبزرگبینی سالکاند. وی خودبزرگبینی را تنها چیزی میداند که انرژی زیادی از سالک مبارز میگیرد، از این رو باید آن را از خود دور کند.
او میگفت استادان بیچون و چرای «کمین و شکار کردن» مؤثرترین استراتژی را برای از بین بردن خودبزرگبینی ساخته و پرداختهاند که شش رکن دارد. پنج رکن آن که نشانههای سالکی نام دارند، عبارت است از: خویشتنداری، انضباط، شکیبایی، زمانبندی یا وقتشناسی و اراده. اینها متعلق به دنیای سالکانی است که برای رهایی از خودبزرگبینی مبارزه میکنند. ششمین رکن و احتمالاً مهمترین آن که متعلق به دنیای بیرونی است، «خردهستمگر» نامیده میشود. (11)
از نگاه دونخوان، بینندگان جدید در رأس طبقهبندیهای خود، سرچشمهی اولیه انرژی، یعنی تنها حکمران کیهان را قرار دادند و آن را ستمگر نامیدند. طبیعتاً دیگر حکام و قدرتمندان در ردهی بسیار پایینتری قرار گرفتند و این انسانهای ستمگر را خردهستمگران نامیدند.
دونخوان این خرده ستمگران را به دو گروه فرعی تقسیم میکند. اولین گروه، آدمها را شکنجه و آزار میدهند و بدبخت میکنند، بیآنکه واقعاً باعث مرگ کسی شوند. آنها خردهستمگران کوچک نامیده میشوند.
دومین گروه متشکل از خردهستمگرانی است که بیش از حد عصبانی کننده و مزاحماند و به آنان خردهستمگران حقیر یا کوچک میگویند. اینها خود به چهار طبقه تقسیم میشوند: گروه اول با بیرحمی و خشونت شکنجه میدهد؛ دیگری با گمراه کردن و ایجاد ترس تحملناپذیر این کار را میکند؛ بعدی با ایجاد غم و اندوه به انسان ستم میکند و سرانجام گروه آخر نیز با خشمگین کردن سالکان آنها را شکنجه میدهد. (12)
دونخوان معتقد است که خصوصیات یاد شده سلاحهاییاند که سالک با آنها در برابر خردهستمگر سکوت میکند و در واقع خودبزرگ بینیاش را نابود میسازد.
او اسپانیاییها را خردهستمگرانی میدانست که سرخپوستان مکزیک را به سلطه کشیده بودند. همین امر سبب شد که شمنان تولتک با زیر پا نهادن خودبزرگبینیشان به تعالی برسند و با استراتژی دقیق و حسابشده، قابلیتهایی را از خود بروز دهند.
برای کاستاندا در جایگاه دانشجویی روشن فکر و پایبند به حقوق انسانی، پذیرش چنین دیدگاهی بسیار سخت بود. به همین روی، او با دونخوان مناظره میکند و این روش را در مواجهه با خردهستمگران مناسب نمیداند. اما با توضیحاتی که دونخوان میدهد، به رغم عدم اقناع عقلی، این نوع برخورد را یکی از فنون شمنان تلقی میکند.
«کمین کننده و شکارچی» با اینگونه به کار بستن فنون مذکور، نوع خاصی از سلوک را در زندگی پیش میگیرد تا به دقت سوم وارد شود، یعنی شکل انسانیاش را از دست بدهد و شایستگی ورود به ناشناخته را بیابد.
تحلیل و بررسی
در رابطه با فن کمین و شکار نکاتی قابل بیان است. تکنیکهای خاصی که در این رابطه دونخوان به شاگردش آموزش میدهد اموری از این قبیل است: انتخاب کردن میدان مبارزه، رها کردن چیزهای غیرضروری، ساده گرفتن امور، شل نمودن خویش، عقبنشینی لحظهای، فشرده کردن وقت، حماقت ساختگی، مواجهه با خرده ستمگران و اموری از این دست. دونخوان پیامد این فنون را احاطه بر اسرار بیکران عالم میداند. آیا واقعاً انجام تکنیکهای مذکور انسان را به سری از اسرار جهان میرساند؟ تا چه رسد به اینکه تمامی اسرار بیکران عالم هستی را در اختیار انسان قرار دهد؟ آیا راه نیل به رازهای هستی انجام این تکنیکها و فنون است؟نکتهی دیگر اینکه دونخوان ذیل مسألهی «مرور کامل» به کاستاندا توصیه میکند که تمامی زندگی گذشتهی خویش را با همهی جزئیاتش به یادآورد. او باید در تنهایی و با تمرکز لحظه لحظهی زندگی خود را در مقابل چشمانش بگذراند تا دوباره آنها را تجربه کند. به نظر میرسد این تکنیک با تکنیک دیگری که در توقف گفتوگوی درونی یعنی «از بین بردن گذشتهی شخصی» بیان شد، سازگار نباشد.
همچنین فن حماقت ساختگی یا جنون اختیاری چندان توصیه متعادلی نیست. دونخوان آموزش میدهد که هیچ چیز مهم نیست؛ نه اعمال خودش نه اعمال هیچ انسان دیگری. زندگی اهل معرفت تولتک به گونهای است که هیچ چیز از هیچ چیز دیگر مهمتر نیست. اگر چنین است، پس چرا این همه فنون و تکنیکهای مختلف توصیه میشود؟ چرا اصول متعدد کمین و شکار پیشنهاد میشود؟ چرا باید به هر عمل به عنوان آخرین نبرد روی زمین نگریست؟ چرا باید به دنبال اقتدار بود؟ چرا باید فنون رفتار سالکانه را فرا گرفت؟ چرا باید سالک مبارز بود؟ گذشته از اینکه اگر نگرش یک مکتب معنوی این باشد که هیچ چیز مهمی وجود ندارد، سرانجام این نگرش به پوچگرایی و نهیلیسم میانجامد که با معرفت و معنویت سازگار نشست.
پینوشتها
1- کارلوس کاستاندا، هدیهی عقاب، ص 269.
2- همان، ص 268.
3- همان، ص 280.
4- کارلوس کاستاندا، هدیهی عقاب، ص 276.
5- کارلوس کاستاندا، حقیقتی دیگر، ص 87.
6- همان، ص 93.
7- همان، ص 97.
8- همو، هدیهی عقاب، ص 280.
9- همان، ص 278.
10- شمنیزم- تولتک، ج 1، ص 26.
11- کارلوس کاستاندا، آتش درون، ص 26.
12- همان، ص 27 و 26.
فعّالي، محمد تقي، (1388) نگرشي بر آرا و انديشههاي کارلوس کاستاندا، تهران: سازمان ملي جوانان، معاونت مطالعات و تحقيقات، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}